انگار قرار نيست بعضي چيزا هيچ وقت كهنه و دور انداختني شَن
مثل ِ بعضي صداها ، بعضي صحنه ها
هميشه جلوي چشمُ توي گوش آدم مي مونن ، و تو مجبوري مدام نگاهشون كني و بهشون گوش بدي .
مثل ِ صداي ضربان تند قلبت وقتيكه توي نيمكت سه نفره ، دو رديف مونده به آخر كلاس ، نفر وسط نشستي ُ پست سر نفر جلوييت ، خودتو قاييم كردي و همهش زير لب دعا مي كني نفر بعدي كه اسمشو صدا مي زنن واسه درس جواب دادن ، تو نباشي .
مثل ِ صداي پاي يه نفر كه توي يه سالن ساكت و خلوت به سمت تو مي ياد و قبل از اينكه به تو برسه و حرفي بزنه ، تو از صداي پاهاش بدترين خبر عمرت رو مي شنوي و بعدش همه ي دنيا پيش چشمات سياه مي شه
مثل ِ صداي برخورد دستي با صورتت طوري كه زمين زير پاهات مي لرزه ، مثل ِ صداي فريادي كه مي خواد بگه " من از تو سيلي نخوردمُ اين لباست بود كه منو زد !" و تو اين فرياد رو قورت مي دي و براي هميشه تو وجودت حبسش مي كني
مثل ِ صداي شكستن بعض كه يه دنيا حرف واسه گفتن داره و تو گوشي رو روش قطع مي كني قبل از اينكه اون حتي گريه هاش تموم بشه ...!؛
حالا مدت ها از زماني كه اين صداها رو شنيدي گذشته ، اما انگار هيچ وقت قرار نيست كهنه و دور انداختني شن
تو چي؟ تو ام از اين "مثل ِ" ها داري؟
آقا ما خودمون کهنه شدیم آقا.
پاسخحذف.
پاسخحذف.
.
اين صداهاي ماندگار مثل يه زنگ هميشه توي مغزم در حا نواختنه ... كاريش نميشه كرد
آره دارم
پاسخحذفو هیچوقت کهنه و دور انداختنی نمی شن.....نوشته هات مثل همیشه "من" رو میذاره جلوی "من" و با یه عمق خاص نگاهش می کنه
آزاده
نوشته ت بر عکس قدیما بوی شادی و انرژی نمی دی
پاسخحذفهر جور باشی عزیزی و نوشته ت هم قویه
ولی نگرانم کردی
یه خبر از خودت به من بده کوشولو
ایمیل یاهوم همون قدیمیه ست
مثل لحظه اي كه صداي خودت توي سرت طنين مي اندازه و بهش ميگي: كه نمي توني باهاش بموني ! چون در واقع دلت نمي خواهد كه احساست و عشقت و وجودت سرسري انگاشته بشه، غرور عشقي ات شكسته بشه ... ولي قلبت تو قفس سينه به در و ديوار مي كوبه كه نه!!!اينطور نيست و تو با تمام وجود او را مي خواهي. لحظه اي كه اختلاط صداي خودت و صداي قلبت سرسام آور ميشه و پژواك اين آميزه تلخ تا بي نهايت زمان ادامه پيدا مي كنه. نه ! انگار قرار نيست هيچ وقت كهنه بشه
پاسخحذف